یه مدته کارای خونه رو کم و بیش انجام میدم
که تا وقتی هستم یه باری از رو دوش مامان بابا بردارم
دیگه رسما به چشم کُزِت نگام میکنن :/
مامان که صبحا میزنه بیرون میگه یه فکری برا ناهار بکن
آلو هاشم یکم خراب شده بود میگه تقصیر تو بود خوب بهشون نرسیدی :/
میگه بیا فلان کار رو بکن میگم باشه بعد مثلا یکم دیر میرم میگه یه باشه الکی میگی دیگه ولش میکنی
دیروزم بابا اومده میگه سی تومن بهت میدم برو انباری رو تمیز کن :////
نرفتم
امروز اومد گفت پنجاهش میکنم پاشو برو اگه نری دیگه کمترش میکنما
چند روز پیشام به خوش خواب گفت برو پیاز بخر نرفت
برگشته به من میگه خودت برو بخر
اسیر شدما
حالا ما یه بوقی زدیم
اینا دیگه سوار شدن
پیاده م نمیشن
احتمالا از این به بعد سلیطه خانوم صدام می کنن
میگه ,یه ,رو ,برو ,کُزِت ,بکن ,میگه یه ,میکنم پاشو ,پاشو برو ,برو اگه ,پنجاهش میکنم
درباره این سایت